- غم آور
- غم آورنده، آنچه غم بیاورد، غم انگیز
معنی غم آور - جستجوی لغت در جدول جو
- غم آور
- آنکه تولید غم کند غم انگیز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیزپر تیزرو، پرنده
دلیر شجاع، جنگجوی غازی جمع دلاوران
خجالت آور
جنگجو جنگاور
آن چه موجب شرم شود خجلت آور
شکم گنده بطین
جنگاور، جنگ جو، رزم آورنده
دارندۀ غم، اندوه دار، غمناک
غم بارنده، غم آور، غم انگیز
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد
دارای نام و آوازه، معروف، مشهور، نامدار
شرم آورنده، آنچه سبب شرمندگی شود، خجلت آور
بوتیمار، پرنده ای ماهی خوار با منقار کشیده، گردن دراز، دم کوتاه و پرهای سفید، سبز و آبی که بیشتر در کنار رودخانه ها زیست کرده و ماهی صید می کند، ماهی خوارک، غم خورک، غم خوارک. می گویند با وجود تشنگی شدید آب نمی خورد تا مبادا آب کم شود. از این رو آدم بخیل و ممسک را به او تشبیه می کنند
ویژگی هر چیزی که خوردن آن موجب استفراغ شود، کنایه از کریه، نفرت انگیز
فرمسوز اندوه زدای آنکه یا آنچه اندوه را از میان ببرد غمزدا
فژمخورک بوتیمار ماهی خورک وغک (گویش سیستانی) از پرندگان
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد
آنچه غم بارد غم انگیز
غم آلوده آهنگ غم آلودی دارد
ترکی راهبر، پاسدار لشکر
هراشا هراش آور هر ماده ای که خوردن یا استنشاق و یا تزریقش موجب استفراغ شود از قبیل محلول پرمنگنات پتاسیم و محلول سولفات مس و ریشه خربزه و تخم ترب سیاه و غیره مقییء
کسی که زور و نیروی او اندک است مقابل پر زور
آنکه کم خورد کمخور کم خوراک: (جمازه ای راهرو کوه کوهان کمخوار بسیار رو)
نامبرده، خداوند نام و آوازه، کسی که از جهت دلیری یا علم یا صنعت مشهور شده باشد
دو دوست صمیمی را گویند
همصدا، دو چیز که صدایشان هم آهنگ و به موازات یکدیگر بر آید، یا دو کس که با یکدیگر آواز خوانند
((~. خُ رَ))
فرهنگ فارسی معین
پرنده ای از راسته بلندپایان که جثه ای بزرگ دارد و دارای نوکی مخروطی شکل و طویل است و گردنی بلند و عاری از پر دارد، پاهایش نیز دراز است، در کنار مرداب ها و رودخانه ها زندگی می کند، حیوانی است گوشه گیر و محتاط
غمناک، اندوهگین، برای مثال فسرده دلان را در آرد به کار / غم آلودگان را شود غم گسار (نظامی۵ - ۷۶۶)
آنچه غم و اندوه را از میان ببرد، آنچه غم را بکاهد یا نابود کند